رسولرسول، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره

◕‿◕به وبلاگ رسول جونم خوش اومدید◕‿◕

ما اومدیم

  ما اومدیم حالتون چطوره؟ بالاخره دیروز  امتحانام تموم شد و اومدم دلم خیلی واستون تنگ شده بود خیلی دوستون دارم دوستای گلم بعد از این همه وقت اومدم با چندتا عکس نـــــــــــــاز رسول جــــــــــــــونی امیدوارم خوشتون بیاد آخ جون تابستون اومد هوا اینجا خیلی خوبه چند روزه بارون میاد دیگه همش زود زود به دوست جونام سر میزنم راستی... ولادت امام زمان و به همه تبریک میگم در تمنای نگاهت بی قرارم تا بیایی / من ظهور لحظه ها را می شمارم تا بیایی خاک لایق نیست تا به رویش پا گذاری / در مسیرت جان فشانم گل بکارم تا بیایی . . .   ...
14 تير 1391

رسول 8 ماهه شد

سلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــام به همه دوستای گلم   امروز رسول از مشهد میاد   یه خبر خوش دیگه ... امروز ٩١.٣.٢٠ رسول ماهه شد   عزیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــزمیــــــــــــــــــــــــــــــ   راستی به درخواست چندتا از دوستان رنگ وبلاگو عوض کردم بازم اگه مشکلی داره بهم بگین     داستان پیرمرد...   پیرمردی تنها در مینه سوتا زندگی می کرد . او می خواست مزرعه سیب زمینی اش راشخم بزند اما این کار خیلی سختی بود .تنها پسرش که می توانست به  او کمک کند در زندان ...
20 خرداد 1391

روز پدر و اعتکاف

  من اومدم البته ببخشید که دیر شد آخه اعتکاف بودم ولادت حضرت علی و روز پدر و به همه باباهای گل دنیا تبریک میگم... رسول جونم با مامانی و بابایی و عمه و پسر عمه رفتن مشهد...   علی پا به این دنیا گذاشت و قلب عاشقان را محسور کرد و همگان را با انسانی آشنا کرد که پدر تمامی آفریدگان پروردگارش لقب گرفت پدر روزت مبارک...   ...این 2 تا داستان و میزارم بخونید و نظر بزارید...   ...پدر... پدرم اين جوري بود وقتي من : 4 ساله كه بودم فكر مي كردم پدرم هر كاري رو مي تونه انجام بده . 5 ساله كه بودم فكر مي كردم پدرم خيلي چيزها رو مي دونه . 6 ساله كه بودم فكر مي كردم پدرم از هم...
18 خرداد 1391

جدید

خوبیــــــــــــــــــــــــــن؟ ایشالله که خوبین... ما اومدیم رسول عزیزم جدیدا هی میخوای پاشی وقتی گریه میگنی میگی (اوما) ، میگی( گَ) ،فکر کنم دیگه میخوای حرف بزنی خیلیم دوس داری راه بری همشم غلت میزنی عکس گذاشتم هروقت بزرگ شدی ببین چقدر ملوس و ناز بودی یه داستان میزارم بخونید و نظر بدید   (داستان زیبا و آموزنده در مورد فهم کودکان)      پیرمردی ضعیف و رنجور تصمیم گرفت با پسر و عروس و نوه ی چهارساله اش زندگی کند. دستان پیرمرد میلرزی د، چشمانش تار شده بود و گام هایش مردد و لرزان بود. اعضای خانواده هر شب برای خوردن شام دور هم جمع میشدند ، اما دستان لرزان پدرب...
10 خرداد 1391

سلطان غم پدر ، کوه رنج مادر

    بخونید و حتما نظر بزارید... ( قند ) خون مادر بالاست ، دلش اما همیشه ( شور ) می زند برای ما . . . اشکهای مادر ، مروارید شده است در صدف چشمانش دکترها اسمش را گذاشته اند آب مروارید ! حرفها دارد چشمان مادر ؛ گویی زیرنویس فارسی دارد ! دستانش را نوازش می کنم ؛ داستانی دارد دستانش . . . . . . . وقتی پشت سر پدرت از پله ها میای پایین و میبینی چقدر آهسته میره میفهمی پیر شده ! وقتی داره صورتش رو اصلاح میکنه و دستش میلرزه ، میفهمی پیر شده ! وقتی بعد غذا یه مشت دارو میخوره ، میفهمی چقدر درد داره اما هیچ چی نمیگه . . . و وقتی میفهمی نصف موهای سفیدش به خاطر غصه های تو هستش دلت میخواد بمیری . . . . . . ...
2 خرداد 1391

روز مادر

مادر بودن سخت ترین و پرمشقت ترین کار دنیا است که تا آخر عمر هم بازنشستگی ندارد و تنها حقوقی که بابت آن طلب میکند اندکی عشق است، مادرم تورا عاشقانه دوست دارم و با تمام وجودم به تو عشق میورزم روزت مبارک باد. سلام به همه ی مادرای گل گلاب... من اومدم با عکسای رسول اول از همه روز مادر رو به همه ی مادرا تبریک میگم امیدوارم همیشه سلامت باشید... من از کافی نت آپ میکنم پس زیاد کشش نمیدم میریم سراغ عکسا برو ادامه مطلب... اینم آقای مهندس                     &nb...
23 ارديبهشت 1391

رسول 7 ماهه شد

     امروز رسول ٧ ماهه شد سلام ما اومدیـــــــــــــــــــــــــــــــم   ببخشید که دیر آپ میکنم   اینترنت نداشتم آها یه خبر زن داداشم حاملس میخوام واسه برادر زاده ی گلمم وبلاگ درس کنم الانم که دارم اینو مینویسم رسول خونمونه یه لباس نازی پوشیده که نگو بعدا عکساشو میزارم الان نمیتونم آخه کلاس دارم فقط یه سری از عکسارو میزارم    91.2.6 شب شهادت حضرت فاطمه زهرا رفتیم خونه رسول به برکت وجود رسول همه ی وسایل خونه رو عوض کردن ایشالله که به خیر و خوشی ازشون استفاده کنید رسول جون مامانم داشت به ...
20 ارديبهشت 1391