جدید
خوبیــــــــــــــــــــــــــن؟ ایشالله که خوبین... ما اومدیم رسول عزیزم جدیدا هی میخوای پاشی وقتی گریه میگنی میگی (اوما) ، میگی( گَ) ،فکر کنم دیگه میخوای حرف بزنی خیلیم دوس داری راه بری همشم غلت میزنی عکس گذاشتم هروقت بزرگ شدی ببین چقدر ملوس و ناز بودی یه داستان میزارم بخونید و نظر بدید (داستان زیبا و آموزنده در مورد فهم کودکان) پیرمردی ضعیف و رنجور تصمیم گرفت با پسر و عروس و نوه ی چهارساله اش زندگی کند. دستان پیرمرد میلرزی د، چشمانش تار شده بود و گام هایش مردد و لرزان بود. اعضای خانواده هر شب برای خوردن شام دور هم جمع میشدند ، اما دستان لرزان پدرب...