رسولرسول، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

◕‿◕به وبلاگ رسول جونم خوش اومدید◕‿◕

رسول 8 ماهه شد

1391/3/20 17:33
359 بازدید
اشتراک گذاری

ني ني شكلك

سلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــام به همه دوستای گلم

 

امروز رسول از مشهد میاد نیشخند

 

یه خبر خوش دیگه ...

امروز ٩١.٣.٢٠ رسول ماهه شد

 

عزیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــزمیــــــــــــــــــــــــــــــ

 

راستی به درخواست چندتا از دوستان رنگ وبلاگو عوض کردم بازم اگه مشکلی داره بهم بگینماچ

 

 

داستان پیرمرد...

 

پیرمردی تنها در مینه سوتا زندگی می کرد . او می خواست مزرعه سیب زمینی

اش راشخم بزند اما این کار خیلی سختی بود .تنها پسرش که می توانست به

 او کمک کند در زندان بود پیرمرد نامه ای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او

توضیح داد


پسرعزیزم من حال خوشی ندارم چون امسال نخواهم توانست سیب زمینی

بکارم من نمی خواهم این مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت همیشه زمان

کاشت محصول را دوست داشت. من برای کار مزرعه خیلی پیر شده ام. اگر تو

اینجا بودی تمام مشکلات من حل می شد من می دانم که اگر تو اینجا بودی

مزرعه را برای من شخم می زدی


دوستدار تو پدر

 

پیرمرد این تلگراف را دریافت کرد


پدر, به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن , من آنجا اسلحه پنهان کرده ام


۴ صبح فردا ۱۲ نفر از مأموران Fbi و افسران پلیس محلی دیده شدند , و تمام

مزرعه را شخم زدند بدون اینکه اسلحه ای پیدا کنند


پیرمرد بهت زده نامه دیگری به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقی افتاده

 و می خواهد چه کند ؟


پسرش پاسخ داد : پدر برو و سیب زمینی هایت را بکار، این بهترین کاری بود که

 از اینجا می توانستم برایت انجام بدهم

هیچ مانعی در دنیا وجود ندارد . اگر شما از اعماق قلبتان تصمیم به انجام کاری

بگیرید می توانید آن را انجام بدهید


مانع ذهن است . نه اینکه شما یا یک فرد کجا هستید

نظر فراموش نشه دوستان...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (22)

مامان محمدرضا
20 خرداد 91 19:52
مرسی گلم رمز رو توی خصوصی واست میذارم
عمه علی آقا
20 خرداد 91 21:47
مرسی خاله که اومدی وب گل پسر من!!!
مامان مانی
21 خرداد 91 15:55
@};رسول جون 8 ماهگیت مبارکه عزیزم
مامان محمد
21 خرداد 91 17:37
مرسی گلم جالب بود.
مامان ایلیا
21 خرداد 91 18:24
هووووووووووورا رسول جان 8 ماهه شد.. چه مطلب قشنگی بود مرسی.. بوسسسس
زهرا
22 خرداد 91 15:27
سلام رسول جون 8 ماهگیت مبارک جوجو ایشالاه از اون پسرای بزرگ بشی
ماماني هديه
22 خرداد 91 21:43
سلام ببخشيد يه مدت نبوديم هشت ماهگيت مبارك
مامان آريا
23 خرداد 91 9:58
عزيزم 8 ماهگي رسول گلي مبارك
مامان یاس
23 خرداد 91 15:40
عززززیزز دلم 8ماهگیت مبارککککککککککککک. ایشالا همیشه سالم و شاد باشی جیگر خاله
عمه علی آقا
23 خرداد 91 21:09
8 ماهگیت مبارگ آقا رسول شدی یه پا مرد ها!!! آپم خاله به علی سر بزن.
امیرمحمد واسراکوچولو
24 خرداد 91 8:10
سلام وبلاگ قشنگی دارین و ممنون که در نبود ما به وبلاگ سر زدین رسول جون رو از طرف من ببوس
مامان محمدرضا(شازده کوچولو)
24 خرداد 91 8:40
8 ماهگیت مبارک عزیزم
❤。★مامان رضا جون★。❤
24 خرداد 91 14:24
سلام عزیزم مبارک باشه مردی داری می شی برای خودت ها
عاشق تنها
1 تیر 91 10:48
بدوووووووو بیا دیگه
عاشق تنها
1 تیر 91 10:48
سلام ادامه مطلب رو از دست ندیییییی
مامان یاس
1 تیر 91 23:58
منا جونم کجایی ؟ فکر کنم سرگرم درس هستی . دلمون واسه نوشته هات تنگ شده.


آره عزیزم امتحان دارم تا سیزدهم نظراروهم با گوشی تأیید میکنم مرسی که نظر میزاری عزیزم
زهرا از نی نی وبلاگ213
6 تیر 91 13:41
شبيه ابر باشيد!؟ روزی شیوانا از کنار مزرعه ایی می گذشت. زن و مرد جوانی را دید که به زحمت در حال کشت و زرع هستند. مرد به محض دیدن شیوانا به سوی او دوید و در حالی که زنش او را همراهی می کرد، هراسان گفت: " استاد! تمام امید من و خانواده ام به نتیجه این کشت و زرع است. اگر آفتی بیاید یا اتفاق ناگواری بیفتد شاید تا چند ماه آینده تمام چیزی را که داریم از دست بدهیم و به فقر و تنگدستی بیفتیم. ما را راهنمایی کن تا از این نگرانی بیرون بیاییم." شیوانا نگاهی به زن و مرد جوان ا نداخت و گفت:" خالق هستی مزرعه را در اختیار شما قرار داده است و شما هم از زحمت و تلاش چیزی کم نگذاشته اید. پس دلیلی نیست که نسبت به کسی که دست روی دست گذاشته عقب بمانید. اما با این وجود در کنار این کار به پرورش دام و طیور هم مشغول شوید و در اوقات فراغت یک کار فنی مثل فرش بافی برای خود دست و پا کنید!در این صورت احتمال شکست و تنگدستی شما کمتر می- شود! اما در هر صورت پیشنهاد می کنم با نیت خالص و پاک کارتان را انجام دهيد و مانند ابرشناور شوید و بگذاريد نتایج خودشان همدیگر را پیدا کنند و گرد هم آیند. شما شبیه ابر باشید. برای ابر چه فقر می کند که باد از کدام جهت می وزد. او در آسمان رویایی خودش شناور است. شما هم مادامی که خود را در آسمان توکل و اعتماد به خالق هستی شناور ساخته اید، نگران هیچ تندبادی نباشید!"
عاشق تنها
7 تیر 91 23:07
سلام آبجی جوووووووووونم خوبی چه خبرا چه میکنی با امتحانات تموم شد واسه من تا 11 تیر موندش وووووووووووا چرا کم پیدا شدی راستی رسول خوشگله چطوره خوبه


قلفونت عزیزم
امتحانا هم خوب بود هم بد
من تا 13 امتحان دارم
بعد امتحان هم آپ میکنم هم به همه دوست جونام سر میزنم
رسولم خوفه
امروز پیشم بود ...
بووووس
عاشق تنها
7 تیر 91 23:09
آبجی وب تو لج منو در میاره میدونی چرا چون هر دفعه برات کامنت میزارم کامنت اولی قبول نمیشه همش یه ایرادی داره دومی ثبت میشه تازه قد من بلدند تر هست رشد کردم


سلام آبجی جونم
من که همه کامنتاتو ثبت میکنم
فردا سر امتحان ریاضی میبینیم کی قدش بلندتره
عمه آتنا
8 تیر 91 13:41
داستان جالبی بود مرسییییییی رسول کوچولو 8 ماهگیتم مبارک باشه
مامان امیرعلی
9 تیر 91 1:05
8ماهگیت مبارک عزیزم __ _█████____████ ___████__████_███ __███____████__███ __███_███___██__██ __███__███████___███ ___███_████████_████ ███_██_███████__████ _███_____████__████ __██████_____█████ ___███████__█████ ______████ _██ ______________██ _______________█ _████_________█ __█████_______█ ___████________█ ____█████______█ _________█______█ _____███_█_█__█ ____█████__█_█ ___██████___█_____█████ ____████____█___███_█████ _____██____█__██____██████ ______█___█_██_______████ _________███__________██ _________██____________█ _________█ ________█ ________█
مامان ارمیا
13 تیر 91 12:43