رسولرسول، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره

◕‿◕به وبلاگ رسول جونم خوش اومدید◕‿◕

رسول شیطون شده

  سلام دوستای گلم خوبین؟خوشین؟سلامتین؟ ما بازم اومدیم خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوب از رسول بگم که اگه نگم بهتره این رسول ما انقدر شیطون شده که نگو یه لحظه اروم نمیگیره همش در حال ورجه وورجس عاشق کامپیوتر و پلی استیشن و آتاری و این چیزاس بهش میگیم رسول کیه دستشو میبره بالا میگه مـــــــــــــــــــــَن عموش میگه نامرد کیه میگه مــــــــــــــــَن همش میگه مَنه مَنه با نونونو میرقصه همه رو تیر میزنه و میکشه ولی بعد بوسشون میکنه تا زنده بشن فاطمه رو هم یا میزنی یا بوس میکنی خلاصه که انقدر بانمک شدی که نَگووووووووووووووووو اینم از عکس...
16 ارديبهشت 1392

سلام ما اومدیم

  سلام سلام سلام ما اومدیم... سال نوئه همتون مبارک باشه ایشالله که سال خوب و پر برکتی داشته باشین از رسول بگم که با هم رفتیم مسافرت خیلی بچه خوبی بود بیشترم خواب بود وقتیم یه جا می استادیم همش میخندیدی خلاصه که خوش اخلاق بودی و خیلی خوش گذشت مخصوصا با شما که خوش سفر بودین تو عروسیم که فیلمتو دیدیم همش میرقصیدی با همم برگشتیم شمال سیزده به درم رفتیم باغ خیلی خوب بود همش میخوای شیطونی کنی و راه بری الانم که دارم مینویسم یکم پیش اینجا بودی داشتی با کامپیوتر و با دسته بازی میکردی نمیخواستی بری خونه به زور بردنت با گریه اینم از این فعلا بـــــــــــــــابای     عزیییییییییی...
17 فروردين 1392

آخرین پست 91

  سلام دوستای گلم الان لحظه های آخره سال 91 مینویسم عجله دارم چون میخوام ناهار بخورم رسول عزیزم دومین سال عیده که هستی ایشالله که همه ساله باشی ایشالله سال بعد با خواهر کوچولوت ازت عکس میزارم راستی فاطمه رو که میبینی میگی نی نی ..نی نی تازه صدای گریشم درمیاری دوستای گلم عید همتون مبارک سال خوبی داشته باشید......    امیدوارم عید با بوسه هایش بهار با گلهایش و سال نو با امیدهایش بر تو ای عزیزترین مبارک باشد . . . اینم آخرین عکسای امسال همتونو میبوسم               پ     &nb...
30 اسفند 1391

من اومدم

سلام دوستای خوبو با معرفتم از همه اونایی که من نبودم اومدنو با نظراتشون خوشحالم کردن واقعا ممنونم و همتونو میبوسم نگین بی معرفتمااااااااااااااااااااااا.......نگین چون عمه شده دیگه نمیادااااااااااا........ نــــــــــــــــــــــــــــــــــــه امتحان داشتم نیومدم .......... رسول واسه من همون رسوله انقدر شیطونو ناناز شده که نگووووووووووووووو و نپرس دیگه قشنگ راه میره آهااااااااااااااااا یه خبر دیگه >www.kalfaz.blogfa.com اسم منم میگه البته میگه ننا (منا ) خلاصه که انقدر با مزه شده شده شده آهاااااااااااااااااااا عکس خودتم میگیری میبوسی انقدر که خود شیفته ای ادامه مطلب منتظریم........... آقا رسول تو حسینیه.....
14 بهمن 1391

میدونم دیره ولی اومدم با خبرای دسته اول

  سلام  ما اومدیـــــــــــــــــــــــــــم با خبرای دسته اول اول از همه مامان رسول یکی دیگه بارداره دوم اینکه هفته ی دیگه فاطمه برادر زادم به دنیا میاد عکس گرفتم از رسول موقعی که محرم بود میزارم ادامه مطلب ببینید... راستییییییییییییییییییی نظر یادتون نره........................ اینم موش شدن آقا رسول... اینم سینه زدنش... اینم حاج آقامون ...............................................نظـــــــــــــــــــــــــــــــــــــر ...
27 آذر 1391

رسول موهاشو کوتاه کرد...

سلــــــــــــــام                  اول از همه عید غدیر و قربان رو تبریک میگم                  اگه یکم دیر شد دیگه شرمنده...                 خوب از رسول بگم                 یکم راه میره ... همش میگه اِ اِ ... خیلی شیطون و کنجکاو شده...          &n...
20 آبان 1391

عکسای تولد رسول

سلام دوستای گلم... دیگه دانشگاه ها شروع شده ما رو هم کمتر میبینید... خوب از تولد رسول بگم که همش تو تولدش گریه میکرد چون از شلوغی ترسیده بود اولش خوب بوداااااااا ولی بعداً که همه ی دوربینا طرفش گرفته شد ترسید و همش گریه میکرد... ولی  خداییش با اینکه آهنگم نبود خوش گذشت جای همتون خالی حالا بریم سراغ عکسا که میزارم ادامه مطلب تو ادامه مطلب منتظریم...   این سالاد الویه ی خوشمزه که مال شام بود مدلای دیگه هم بود...   اینم آقا رسول گل گلاب ما      آقا رسول به مدرسه میره این کیف خو...
29 مهر 1391

بعد ار یک ماه اومدم

سلام دوستای گلم خوبین ؟ خوشین ؟ من جدیدا نمیتونم زیاد بیام آخه اینترنت در دسترس نیست خبر خبر... رسول دندون در آورد آش دندونشم خوردیم جاتون خالی... یه خبر دیگه اینکه جمعه 20 مهر تولد رسوله رسول 1 ساله میشه خوووووووووووووووب عکس میزارم ادامه مطلب ببینید اینارو از تو گوشی مامانش گرفتم جمعه اگه ازش عکس گرفتم میزارم  ... ...
17 مهر 1391

رسول خیلی شیطونه

سلام دوستای گلم من نمیام چون عکس ندارم از رسول از بس شیطون شده نمیزاره ازش عکس بگیرم رسول خیلی شیطون شده یه جا نمیشینه بابا ، ماما ،دَ دَ ، نَ نَ ،اینارو قشنگ میگه خیلی ناز میگه         داستان خیلی جالب در مورد دروغ شرافتمندانه(داستان تبر) روزی، وقتی هیزم شكنی مشغول قطع كردن یه شاخه درخت بالای رودخونه بود، تبرش افتاد تو رودخونه. وقتی در حال گریه كردن بود، یه فرشته اومد و ازش پرسید: چرا گریه می كنی؟ هیزم شكن گفت كه تبرم توی رودخونه افتاده. فرشته رفت و با یه تبر طلایی برگشت.. ‘آیا این تبر توست؟’ هیزم شكن جواب داد: ‘ نه’ فرشته دوبار...
9 شهريور 1391