رسولرسول، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

◕‿◕به وبلاگ رسول جونم خوش اومدید◕‿◕

روز مادر

مادر بودن سخت ترین و پرمشقت ترین کار دنیا است که تا آخر عمر هم بازنشستگی ندارد و تنها حقوقی که بابت آن طلب میکند اندکی عشق است، مادرم تورا عاشقانه دوست دارم و با تمام وجودم به تو عشق میورزم روزت مبارک باد. سلام به همه ی مادرای گل گلاب... من اومدم با عکسای رسول اول از همه روز مادر رو به همه ی مادرا تبریک میگم امیدوارم همیشه سلامت باشید... من از کافی نت آپ میکنم پس زیاد کشش نمیدم میریم سراغ عکسا برو ادامه مطلب... اینم آقای مهندس                     &nb...
23 ارديبهشت 1391

رسول 7 ماهه شد

     امروز رسول ٧ ماهه شد سلام ما اومدیـــــــــــــــــــــــــــــــم   ببخشید که دیر آپ میکنم   اینترنت نداشتم آها یه خبر زن داداشم حاملس میخوام واسه برادر زاده ی گلمم وبلاگ درس کنم الانم که دارم اینو مینویسم رسول خونمونه یه لباس نازی پوشیده که نگو بعدا عکساشو میزارم الان نمیتونم آخه کلاس دارم فقط یه سری از عکسارو میزارم    91.2.6 شب شهادت حضرت فاطمه زهرا رفتیم خونه رسول به برکت وجود رسول همه ی وسایل خونه رو عوض کردن ایشالله که به خیر و خوشی ازشون استفاده کنید رسول جون مامانم داشت به ...
20 ارديبهشت 1391

عکسایی که گفته بودم

  سلام ما اومدیم با عکسای رسول هم عکسای پارک هم دیروز رسول اومد خونمون من تازه از دانشگاه اومده بودم ساعت 6 از صبح دانشگاه بودم رسولو که دیدم تمام خستگیم از تنم در اومد رسول انقدر بوست کردم که نگو یکم باهات بازی کردم بعد چون خونه ی داداشم مراسم(روزه ی امام حسین) بود مامانت اومد واست نون سوخاری آورد با چایی گفت که بهت بد م و خودش رفت با مامانم خونه ی یکی از دوستا سمنو به هم بزنن منو مینا هم بهت میدادیمو ازت عکس گرفتیم تو هم انگار داری کباب یا پیتزا یا لواشک میخوردی که اونجوری ملچ ملوچ میکردی بعد که داشتم ازت ...
20 ارديبهشت 1391

کیوی و طالبی خوردن و کارای رسولی

  سلام سلام من اومدم با یه عالمه عکسای نـــــــــــــــــاز خوب خبرا رو یکی یکی میدم 91.1.29 رسول با مامانت اومدی خونمونو من یه عالمه بغلت کردم  بعد گذاشتمت پیش کامپیوتر و جلو سایت خودت ازت عکس گرفتم عروسکم گذاشتم پیشش ازش عکس گرفتم آها بهش سیب زمینی هم دادم و ازش عکس گرفتم دیگه ... دیگه... آها عکس حموم کردنشو هم از مامانش گرفتم با چندتا عکس دیگه جمعه 91.2.2 خونه ی عمو مهدی.عمو صادق و  رسول اینا خونمون بودن واسه ناهار جدیدا رسول خیلی باحال میشینه دستشو میگیره به زمین و میشینه بهش کیوی و طالبی دادیم  که...
2 ارديبهشت 1391
1