سلطان غم پدر ، کوه رنج مادر
بخونید و حتما نظر بزارید... ( قند ) خون مادر بالاست ، دلش اما همیشه ( شور ) می زند برای ما . . . اشکهای مادر ، مروارید شده است در صدف چشمانش دکترها اسمش را گذاشته اند آب مروارید ! حرفها دارد چشمان مادر ؛ گویی زیرنویس فارسی دارد ! دستانش را نوازش می کنم ؛ داستانی دارد دستانش . . . . . . . وقتی پشت سر پدرت از پله ها میای پایین و میبینی چقدر آهسته میره میفهمی پیر شده ! وقتی داره صورتش رو اصلاح میکنه و دستش میلرزه ، میفهمی پیر شده ! وقتی بعد غذا یه مشت دارو میخوره ، میفهمی چقدر درد داره اما هیچ چی نمیگه . . . و وقتی میفهمی نصف موهای سفیدش به خاطر غصه های تو هستش دلت میخواد بمیری . . . . . . ...